تبی که از احتراق اخلاط عارض شود و آن البته موجب هذیان و اختلال حواس باشد. (آنندراج) : در ختم دعا گوش مسیحا چو طبیب است سنجر ز تب سوخته چند این همه هذیان ؟ سنجر کاشی (از آنندراج)
تبی که از احتراق اخلاط عارض شود و آن البته موجب هذیان و اختلال حواس باشد. (آنندراج) : در ختم دعا گوش مسیحا چو طبیب است سنجر ز تب سوخته چند این همه هذیان ؟ سنجر کاشی (از آنندراج)
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 35هزارگزی جنوب لردگان. دارای 130تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 35هزارگزی جنوب لردگان. دارای 130تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دل ستمدیده. دل غم دیده: سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس اندوه دل سوخته دلسوخته داند. سعدی. نفس آن روز برآرم به خوشی از ته دل که دل سوخته در بزم تو مجمر گردد. سلمان (از آنندراج)
دل ستمدیده. دل غم دیده: سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس اندوه دل سوخته دلسوخته داند. سعدی. نفس آن روز برآرم به خوشی از ته دل که دل سوخته در بزم تو مجمر گردد. سلمان (از آنندراج)
کنایه از ساکت. خاموش. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : نکند چرخ تعدی به نفس سوختگان سرمه در کار نباشد نفس سوخته را. صائب (از آنندراج). ، کنایه از دل سوخته. رنج دیده: می دهد بوی دل سوخته صائب سخنت می توان یافت در این کار نفس سوخته ای. صائب (از آنندراج)
کنایه از ساکت. خاموش. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : نکند چرخ تعدی به نفس سوختگان سرمه در کار نباشد نفس سوخته را. صائب (از آنندراج). ، کنایه از دل سوخته. رنج دیده: می دهد بوی دل سوخته صائب سخنت می توان یافت در این کار نفس سوخته ای. صائب (از آنندراج)