جدول جو
جدول جو

معنی مس سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

مس سوخته(مِ تَ / تِ)
اسم فارسی راسخ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل سوخته
تصویر دل سوخته
سوخته دل، ستمدیده، مصیبت دیده، آزرده دل، غمناک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان بخش جالق شهرستان سراوان است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ تَ / تِ)
تبی که از احتراق اخلاط عارض شود و آن البته موجب هذیان و اختلال حواس باشد. (آنندراج) :
در ختم دعا گوش مسیحا چو طبیب است
سنجر ز تب سوخته چند این همه هذیان ؟
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ تِ)
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 35هزارگزی جنوب لردگان. دارای 130تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
سوخته دست. آسیب به دست رسیده. رنج سوختن دست کشیده:
ما را چو دست سوخته میداشتی بعدل
در پای ظلم سوخته جان چون گذاشتی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ تَ / تِ)
دل ستمدیده. دل غم دیده:
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
اندوه دل سوخته دلسوخته داند.
سعدی.
نفس آن روز برآرم به خوشی از ته دل
که دل سوخته در بزم تو مجمر گردد.
سلمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کنایه از ساکت. خاموش. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
نکند چرخ تعدی به نفس سوختگان
سرمه در کار نباشد نفس سوخته را.
صائب (از آنندراج).
، کنایه از دل سوخته. رنج دیده:
می دهد بوی دل سوخته صائب سخنت
می توان یافت در این کار نفس سوخته ای.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همه سوخته
تصویر همه سوخته
کاملا محترق: (ایشان را همه محترق ای همه سوخته نام کنند
فرهنگ لغت هوشیار